بشیر و نذیر
مــادر حـلال کـن کـه دعــایم اثــر نـکرد
شرمنـده ام قنـوت عـشایـم اثـــر نکــرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق، شیش? قلـب مرا شکست
امـن یـجیب خـواندن مـن بی نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بــی خدیجـه ماند
نوشته شده در چهارشنبه 93/4/18ساعت
12:53 صبح توسط محمد جواد رهایی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |